زمین و زمان، چشم به عظمتشان دوخته است و مبهوت بزرگی جان هایی است که هستی از ادراک آن ناتوان است. نمی دانیم معنی ایمانِ خالصِ این خاندان چیست که خدا به سبب عظمت ایمانشان، دعوت به مباهله میکند. عالمان مسیحی هم درمانده اند؛ تنها تکاپوی غریبی در عالم می بینند که آماده اند هر لحظه که اشاره نمایند، استجابت کنند.

پیامبر خدا هیچ گاه غیر از آنچه براساس پیام راستین وحی است، اقدام به کاری نمی کند. مسیحیان نجران، با بوق و کرنا و با ساز و برگ قوی به محضر پیامبر آمده بودند و شکست رقیب خود را قطعی می دیدند؛ اما پیامبر با روش خود، کاری کرد که تمامی این افراد، قلباً شکست خود را باور کردند و از اصل قرارداد، منصرف شدند. روش پیامبر در دو مرحله انجام شد:

1. مرحله نخست پاسخ گویی به شبهات و آوردن استدلال:

پیامبر: من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می کنم.

نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان آوردن به خدای جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده ایم.

پیامبر: اسلام نشانه هایی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده اید. چگونه می گویید خدای یگانه را پرستش می کنید، در صورتی که شما صلیب را می پرستید و از خوردن گوشت خوک، پرهیز نمی کنید و برای خدا فرزند قائلید؟

نمایندگان نجران: ما او را خدا می دانیم؛ چون او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل، پرنده ای ساخت و به پرواز درآورد ... و تمام این اعمال، حاکی است که او خدای ماست.

پیامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق اوست که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود.

 

مسیحیان، نمی توانستند حرف پیامبر را باور کنند و به دنبال هم، بهانه می آوردند. پس پیامبر کلماتی را گفت که همان موقع، فرشته وحی برایش آورده بود: إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ.[1]

پیامبر: وضع عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون آنکه دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید. پس اگر نداشتن پدر، گواه بر این باشد که او فرزند خداست، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا که نه پدری دارد و نه مادری.

در این لحظه مسیحیان، مات و مبهوت مانده بودند که چه پاسخی بیاورند و به هم نگاه می کردند تا شاید کسی بتواند پاسخی یا بهانه ای بسازد. تا اینکه کسی گفت: ـ : گفت وگوهای شما ما را قانع نمی کند.

پیامبر با اینکه استدلالی کاملاً همه فهم و ساده آورده بود، مسیحیان همچنان در موضع لجاجت و سرسختی ایستاده بودند. در همین هنگام بود که پیامبر اقدامی دیگر را پیش گرفت.

 

2. مرحله دوم: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنَا وَأبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ؛ پس هر که در این]باره[ پس از دانشی که تو را ]حاصل[ آمده، با تو محاجّه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».[2]

وقتی کسی دلایل و براهین و استدلالات منطقی و محکم و در عین حال قابل فهم را بی دلیل و از روی لج و عناد رد می کند، چه باید کرد؟ آیا باید همچنان به محاجه و مجادله ادامه داد یا باید راه دیگری را پیمود؟

پیامبر مشاهده کرد که با مجادله، کاری از پیش نمی برد و اعتقاد خرافی به فرزندِ خدا بودن عیسی(ع)، به تزلزل بنیاد دین و توحید مردم منجر می شود. پس قرار گذاشت «مباهله» کنند.

 

مباهله از ریشه بهل (بر وزن اهل) به معنی رها کردن و از قید و بند آزاد کردن است و در مورد طرفین دعوا، به معنی تضرع و زاری در پیشگاه خدا و دعا کردن در همین حالت است و طبق نظر بسیاری از مفسران، به معنای لعن و نفرین کردنِ طرفی است که ادعای باطل می کند.

به همین خاطر است که معنی ریشه کلمه (رها کردن و آزاد گذاشتن) در این صورت صدق می کند و اگر خداوند متعال بندگانش را رها و یله بگذارد، قطعاً مورد نفرین و بدبختی قرار خواهند گرفت.

 

ابتهال در این آیه شریفه، به سبب مسائل شخصی یا از روی ضعف نیست؛ بلکه پای مسائل دینی و اعتقادی و اجتماعی در میان است و باید از این راه، بنای شرک و عناد را نابود کرد. این گونه نیست که دو طرف، فقط بیایند و نفرین کنند و بروند. نتیجه ابتهال، قطعی است و در غیر این صورت که فایده ای ندارد. پس حقانیت انسان باید برای خودش ثابت شده باشد که با شجاعت، پا به میدان مباهله بگذارد؛ وگرنه چه بسا که خود و تمام اهلش نابود شوند. حقانیت مباهله در آن صورت نمود دارد که فرد، با ایمان و عزم راسخ آمده باشد و چه چیز مهم تر از آنکه پیامبر گرامی اسلام، عزیزان و نزدیک ترین افراد خانواده اش و در واقع جگرگوشه هایش را به میدان آورده است؟! حقانیت پیامبر عزیز اسلام، آن گاه روشن می شود که در گفت وگوی نمایندگان نجران دقیق شویم.

 

1. شب پیش از روز مباهله: سران هیئت نمایندگی نجران گفتند:

اگر دیدید پیامبر فردا با جار و جنجال و اصحاب و سربازانش وارد میدان شد، مباهله می کنید؛ چون معلوم است که حق با او نیست و با جار و جنجال می خواهد ما را مغلوب کند؛ اما اگر با نفرات کم و معدودی از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

2. روز مباهله: اسقف نجران گفت:

من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ ترین کوه ها را از جای بکند، فوراً کنده می شود و هرگز صحیح نیست ما با این قیافه های نورانی و با این افراد بافضیلت، مباهله کنیم؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش یابد و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.

 

سخن تمام است؛ مگر اینکه نمایندگان نجران، به اتفاق آرا، منصرف می شوند و تن به قرارداد پیامبر می دهند تا به ازای مبلغی که هر ساله به عنوان «جزیه» پرداخت می کنند، پیامبر و حکومت اسلامی از جان و مال آنها دفاع کند.

پس از امضای قرارداد، پیامبر فرمود:

به آن خدایی که جانم در دست اوست، هلاکت، تا بالای سرِ اهل نجران آویزان شده بود و اگر مباهله می کردند، به صورت میمون و خوک مسخ می شدند و بیابان در زیر پایشان شعله ور می گشت. و در آخر خدای تعالی نجران و اهلش را منقرض می کرد. حتی مرغانِ بالای درخت هایشان را می سوزاند و اما بقیه نصارای دنیا، یک سال طول نمی کشید که همه هلاک می شدند و در روی زمین حتی یک نصرانی باقی نمی مانْد.[3]

گفتنی است که همه گفت وگوهای این بخش، براساس مطالبی از فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، فصل مباهله؛ ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه مباهله و تفسیر نمونه، ذیل آیه مباهله تنظیم شده است.

 

 

 

 

گفتار مجری

مباهله؛ سند افتخار شیعه

داستان مباهله، در طول تاریخ موجب عزت و افتخار شیعه بوده است؛ زیرا فضیلت و درجه اعتبار همراهان پیامبر که همان اهل کسا یا اهل بیت هستند، در این ماجرا به خوبی به نمایش گذاشته شده و کمتر کسی آن را انکار کرده است.

پیامبر به همراه خود، دخترش زهرا، داماد و پسر عمویش علی و نوه های گران قدرش حسن و حسین را آورده بود و اگر بنا بود که ذره ای در حقانیت این جمع 5 نفره تردیدی باشد، هرگز عزیزان و جگرگوشه هایش را نمی آورد. این چهار نفر، در واقع تنها کسانی بودند که متصل و همراه و هم گامِ او بودند.

وقتی پیامبر از حضرت علی به عنوان جان و نفس خودش تعبیر می کند، معنایش چه می تواند باشد جز اینکه برتری او را پس از خودش بر تمام امت بلکه همه مردم عالم ثابت کند و با این کار مهر تأییدی بر رهبری او پس از خودش زده باشد؟ حضرت علی به منزله نَفْس رسول خداست و نفس از وجود انسان جدایی ناپذیر است. وقتی می گویی یک چیز، جان و نفس توست، یعنی تو و آن چیز، یکی هستید. نمی شود بین تان جدایی انداخت. پیامبر و حضرت علی هم یکی هستند. و تمام ویژگی های بارز یک انسان کامل که در پیامبر هست در حضرت علی هم هست. و تنها اوست که می تواند لایق هدایت و رهبری مردم پس از رسول خدا باشد.

 

روایتی از عایشه هست که در روز مباهله، رسول خدا عبای مشکی خود را از روی دوشش برداشت و بر روی دو درخت بیابانی که نزدیک هم بودند انداخت و همراه با 4 نفری که همراهش بودند زیر سایه عبا قرار گرفت و فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».[4]

 

روزی معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا ابوتراب را سب و دشنام نمی گویی؟

گفت: از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبر درباره علی(ع) فرمود، افتادم، از این کار صرف نظر کردم ... (یکی از آنها این بود که) آن هنگام که آیه مباهله نازل گردید، پیغمبر(ص) تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد و سپس فرمود: «اللّهُمَ هولاء اهلی؛ خدایا اینها خاصان نزدیک منند».

 

مأمون و جمعی از علمای اهل سنت در مورد امتیاز «عترت» از امت و جهت فضیلت آنها، از امام رضا(ع) پرسیدند و گفتند: آیا خدا درجایی از قرآن موضوع برگزیده بودن عترت را آورده است؟

امام رضا(ع) فرمود: «غیر از آنچه در باطن قرآن راجع به این مسئله آمده است، در ظاهر قرآن، 12 موضع وجود دارد که در مورد عترت سخن به میان آمده ...» آن گاه آن حضرت شروع به شمارش آیات کرد و فرمود: «موضع سوم آن جاست که خداوند پاکان را از سایر خلقش جدا کرد و در آیه ابتهال به پیغمبرش دستور داد که به همراهی آنان با دشمن مباهله کند».

علمای اهل سنت گفتند: منظور پیامبر از کلمه «انفسنا» خودش است نه علی. امام رضا(ع) فرمود: «نه، اشتباه می کنید. منظور همان «علی بن ابی طالب» بود؛ چنانکه در حدیثی از پیامبر اسلام هست که فرمود: اگر «بنو ولیعه» (ظاهراً قبیله ای بودند که در طائف، مسکن داشتند و هنگام جنگ با مسلمانان به قلعه های محکم خود پناه می بردند) دست از روش خود برندارند، مردی را که چون نفس خودم است ـ یعنی علی بن ابی طالب ـ به سوی آنان خواهم فرستاد».

 

در یکی از جنگ ها، پیغمبر خدا، حضرت علی(ع) را به جای خود در شهر گذاشت و او را همراه خود نبرد. علی(ع) گفت: «یا رسول الله! مرا نزد زنان و بچه ها می گذاری؟» پیامبر خندید و فرمود: «راضی نیستی که نسبت به من چون هارون نسبت به موسی باشی، جز آنکه پیغمبری پس از من نیست؟»

 

نام حدود 60 نفر از بزرگان اهل سنت، در پاورقی کتاب نفیس احقاق الحق از مرحوم قاضی نورالله شوشتری آمده است که تصریح کرده اند که آیه مباهله درباره اهل بیت نازل شده است. از جمله شخصیت های سرشناس، افراد زیر هستند:

1. مسلم بن حجاج نیشابوری، صاحب کتاب صحیح معروف که از کتب ششگانه مورد اعتماد اهل سنت است. (ج 7 ، ص 120)

2. احمد بن حنبل (کتاب مسند، ج 1، ص 185)

3. طبری (کتاب تفسیر طبری، ج 3، ص 192)

4. حاکم (کتاب مستدرک الوسائل، ج 3، ص 150)

5. حافظ ابونعیم اصفهانی (کتاب دلائل النبوه، ص 297)

6. فخر رازی (کتاب تفسیر معروفش، ج 8، ص 85)

7. طنطاوی (مفسر معروف در کتاب الجواهر، ج 2، ص 120)

8. زمخشری (کتاب کشاف، ج 1، ص 193)

 

روز بیست وچهارم ذیحجه بنابر مشهور روزی است که مباهله حضرت رسول با مسیحیان نجران در آن اتفاق افتاده است و نیز در این روز بود که حضرت امیرالمؤمنین در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد و آیه «انما ولیّکم الله» در شأن او نازل شد.

در این روز چند عمل وارد شده است: اول: غسل؛ دوم: روزه؛ سوم: دو رکعت نماز و آن مثل روز عید غدیر است در وقت و کیفیت و ثواب؛ چهارم: خواندن دعای مباهله که شبیه به دعای سحر ماه رمضان است؛ پنجم: بخواند دعایی را که شیخ و سید روایت کرده اند بعد از دو رکعت نماز و هفتاد مرتبه استغفار و اول آن «الحمدلله رب العالمین» است و شایسته است در این روز تصدق بر فقرا به جهت تأسی به مولا امیرالمؤمنین و زیارت کردن او و بهتر از همه زیارت ها در این باب زیارت جامعه است.[

 

برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

IMAGE634880824960790040