دری از معرفت پروردگار 

امام صادق علیه ‏السلام درباره فرزندشان امام کاظم علیه ‏السلام می‏فرمایند:
در میان مسلمانان کسی دارای برتری اخلاقی، مانند فرزندم موسی نیست. او برتری‏های برجسته و بلندمرتبه دارد و در زهد و تقوا، مانند عیسی بن مریم است. او حلم، حکمت، بخشش و معرفت دارد و آن‏چه مردم به آن نیازمندند، در نزد اوست و او اختلاف از بین آنان بر می‏چیند. در دین امامی بزرگ است که دارای حسن خلق و سخاوت و احسان است. او دری از درهای معرفت پروردگار است.

نیایش پیشواى هفتم

پیشواى پارسایان، حضرت سجاد علیه ‏السلام درباره نماز مى‏فرماید: «حق نماز بر تو این است كه بدانى با آن به میهمانى خدا مى‏روى و در پیشگاه او مى‏ایستى و چون این را دانستى، سزاوار است كه مانند بنده‏اى خوار و حقیر، خواستار، ترسان، امیدوار، بى‏مقدار و بزرگ دارنده كردگار نمازت را با جان و دل به پا دارى».
به راستى كه بهترین ساعت‏ها در نظر امام موسى بن جعفر علیه ‏السلام ، همان ساعت‏هایى بود كه با خداى خود خلوت مى‏كرد و به راستى او حق نماز را به بهترین شیوه رعایت مى‏نمود. درباره آن حضرت گفته‏اند كه وقتى براى نماز یا دعا در برابر خداوند مى‏ایستاد، اشك از چشمانش سرازیر مى‏شد و قلبش به تپش مى‏افتاد. هنگامى كه امام كاظم علیه ‏السلام به دستور هارون به زندان افتاد، چنین فرمود: «خداوندا! چه بسیار مدت بود كه از تو مى‏خواستم مرا براى عبادت خویش فراغت دهى. اینك دعایم را به اجابت رساندى. پس تو را سپاس مى‏گویم».

سفارش به نماز

نماز، ستون دین و نور چشم مؤمن است. انسان هرچه زودتر و در سال‏هاى پایین‏تر با نماز آشنا شود، الطاف الهى را سریع‏تر درك مى‏كند. انسانى كه از كودكى با نماز انس بگیرد، زودتر شیرینى عبادت را مى‏چشد و از فرو رفتن در گرداب آلودگان پرهیز مى‏كند. به همین علت است كه پیشوایان معصوم، فرزندان خود را پیش از سن تكلیف با نماز آشنا مى‏ ساختند. امام موسى بن جعفر مى‏ فرماید: «هنگامى كه فرزندانتان به هفت سالگى رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید».

پارسایى

امام هفتم، سرآمد پارسایان و از نعمت‏هاى دنیا روگردان بود. درباره این صفت نیكوى آن حضرت نقل شده است كه فردى مى‏گوید: «به خانه‏اى كه امام در آنجا نماز مى‏خواند، وارد شدم. در آنجا چیزى جز یك كیسه از برگ خرما و شمشیرى آویخته و قرآن مجید ندیدیم.» آن حضرت افزون بر آن، اموال فراوان و حقوق شرعى بسیارى را كه نزدش جمع مى‏شد و زمین‏هاى كشاورزى متعلق به خود را سخاوتمندانه به درماندگان و محرومان انفاق مى‏كرد.

ارزش دانش در جوانى

یكى از مهم‏ترین و زیربنایى‏ ترین عوامل پیشرفت انسان، بهره‏ گیرى از دانش است. دانش‏ آموزى در دوره جوانى، اهمیت ویژه‏اى دارد؛ زیرا افزون بر اینكه مایه رشد و تكامل شخصیت او در آینده است، سبب حفظ دین و معرفت الهى او نیز مى‏شود.
همچنین دانش آموختن در دوره جوانى دوام و ثبات بیشترى دارد. امام موسى بن جعفر علیه ‏السلام مى‏فرماید: «هر كه در جوانى دانش بیاموزد، همانند نقشى روى سنگ باقى مى‏ماند».

كار

هدف از كار، به دست آوردن مقدمات زندگى بهتر با حفظ ارزش‏ها و قراردادهاى اجتماعى است. به همین دلیل، در اسلام، كار و كسب حلال و تأمین نیازهاى خود و خانواده، با رعایت شرع و قانون واجب دانسته شده است. امام كاظم علیه ‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «هر كس در پى روزى حلال رود تا خود و خانواده‏اش را بهره‏ مند سازد، اجر او همانند سربازى است كه در راه خدا جهاد مى‏كند».

بخشش و سخاوت

سخاوت، یكى از مهم‏ترین صفات پیشواى هفتم بود. امام كاظم علیه ‏السلام امكانات مالى خود را كه از راه كشاورزى به دست آورده بود، در اختیار نیازمندان مى‏گذاشت. كمك‏هاى حضرت به مردم معروف بود و نقل شده است كه اگر بخشش ایشان به كسى مى‏رسید، بى‏نیاز مى‏شد. نقل كرده‏اند هرگاه كسى او را مى‏آزرد و به او بدى مى‏كرد، آن حضرت به جاى مقابله به مثل، از سر عطوفت و بزرگوارى، برایش كیسه‏اى حاوى هزار دینار مى‏فرستاد.

بخشش بى‏ نظیر

امام موسى بن جعفر علیه ‏السلام با اطرافیان و بعضى از فرزندان خویش به قصد رفتن به زمین كشاورزى‏اش از مدینه خارج شد. پس از رسیدن به مزرعه، در یكى از مناطق نزدیك آنجا به استراحت پرداخت. در این میان، غلامى سیاه، فصیح و گشاده‏زبان وارد شد، در حالى كه مقدارى نان روغنى داشت كه خود پخته بود. او خدمت امام رسید و گفت: این را براى شما هدیه آورده‏ام. حضرت، هدیه را پذیرفت و غلام برگشت و باز با دسته‏اى هیزم خدمت ایشان آمد و عرض كرد: این هیزم‏ها را براى شما هدیه آورده‏ام. امام این بار نیز هدیه او را پذیرفت و آن‏گاه كه مولاى او را ملاقات كرد، آن غلام را با مزرعه‏اى كه در آن كار مى‏كرد، از مولاى وى خرید. سپس غلام را آزاد كرد و مزرعه را نیز به او بخشید.

صبر كریمانه

بردبارى و شكیبایى نیز از ویژگى‏هاى موسى بن جعفر علیه ‏السلام بود. امام همواره به فرزندان خود توصیه مى‏كرد تا به صفت والاى صبر آراسته شوند و به ایشان امر مى‏كرد تا از كسانى كه بر آنان بدى كرده‏اند، گذشت كنند. ایشان به فرزندان خویش مى‏فرمود: «پسران من! شما را به چیزى سفارش مى‏كنم كه هر كس آن را رعایت كند، بهره‏مند شود. هرگاه كسى نزد شما آمد و در گوش راست شما سخنى گفت كه بر شما ناگوار بود، سپس به طرف چپ شما رفت و عذرخواهى كرد، عذرش را بپذیرید».

آراستگی امام موسی کاظم(علیه السلام)

امام موسی کاظم علیه ‏السلام در آراستگی و نظافت هم‏چون امامان قبل از خود بود و با سر و وضعی آراسته و لباس و جامه‏ای پاکیزه و مرتب در بین مردم حضور می‏یافت. لباس آن حضرت از بَس نظیف و مرتب بود به نظر فاخر می‏آمد. به هنگام بیرون آمدن برای دیدار با مردم یا حضور در مجلسِ درس، با وضعی آراسته و مرتب در جمع مردم حاضر می‏شد و این را نوعی حرمت‏گزاری نسبت به مردم به حساب می‏آورد. کفش آن حضرت تمیز و زیبا و راه رفتنشان نه تند بود و نه کند. سعی و حرکتش موقّرانه و از روی متانت بود.

صوت خوش قرآن

امام موسی کاظم علیه ‏السلام دارای آوائی خوش در تلاوت قرآن بود. عشق به قرآن آن آوا را حزین‏تر و جاذب‏تر ساخته و با صدای خوش و لحنی زیبا آن را قرائت می‏کرد. در حین قرائت قرآن در عالمی دیگر بود. چنان قرآن تلاوت می‏کرد که گویی آن آوا از سراسر وجودش برمی‏خواست و کل وجود و اعضای آن حضرت سرگرم تلاوت قرآنند؛ آن‏چنان که شنوندگان از حرکت باز می‏ماندند و به آوای تلاوت او گوش فرا می‏دادند.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن 
به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن 

معرفی حضرت از زبان خود

روزی امام موسی کاظم علیه ‏السلام از مسجدالحرام برخاست که بیرون رود. وقتی سوار مرکب شد و حرکت کرد، فردی از دیدن شکوهش متحیر شد و پرسید: تو که‏ای؟ امام علیه ‏السلام فرمودند: «اگر نسب مرا می‏پرسید من فرزند محمدمصطفی صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله ‏و سلم حبیب خدایم. از نسل اسماعیل ذبیح اللّه‏ و فرزند ابراهیم خلیل هستم. اگر از شهر من می‏پرسی، من اصالتا از شهر و دیاری هستم که واجب است مسلمانان در طول عمر یک بار برای انجام وظیفه [گذاردن حج و مناسک] بدان‏جا آیند. اگر از مفاخر من می‏پرسی، از خاندانی هستم که بینیِ گردن‏کشان و ستمگران را به خاک مالیده، باعث شدند مردم راه هدایت را بشناسند و به سوی توحید روی آرند. اگر شهرت مرا خواهی، من از آل محمدم که خدای دستور داده است که در نماز بر ما درود فرستند».

نجات جان علی بن یقطین

علی‏بن یقطین از شاگردان و یاران حضرت بود که به سفارش امام موسی کاظم در دستگاه خلافت بود تا به دست‏گیری از یتیمان و مستضعفان بپردازد. سخن‏چینان به هارون خبر دادند که وی طرف‏دار امام موسی کاظم علیه ‏السلام است. هارون در مقام بررسی درستی این خبر، چندین نوبت علی بن یقطین را آزمود. یکی از آنها بدین قرار است که هارون روزی بر سبیل انعام پولی و لباس و جبّه‏ای به علی بن یقطین داد. او نیز عین هدیه را برای امام موسی کاظم علیه ‏السلام ارسال کرد. امام پول و لباس را قبول و جبه را به وی باز گرداند و فرمود که از آن خوب نگه‏داری کن تا روزی تو را به کار آید. هارون روزی علی بن یقطین را احضار کرد و خبر آن جبّه را گرفت. چون به وی خبر داده بودند که علی بن یقطین آن جبّه برای امام موسی کاظم علیه ‏السلام فرستاده است. علی بن یقطین گفت: آن جبّه را معطور و مهمور کرده و در صندوقی نهاده است و به غلامی دستور داد تا برود و آن جبّه را نزد هارون بیاورد. غلام رفت و جبه را حاضر کرد و پیش روی هارون نهاد. نظر هارون تغییر کرد و علی بن یقطین را مورد مرحمت قرار داد و آن خبرچین را به صد تازیانه کیفر کرد.

هدایت اهل فسق به دست امام کاظم(علیه السلام)

روزی حضرت موسی بن جعفر علیه ‏السلام از جلو خانه «بُشْر» می‏گذشت. صدای ساز و آواز شنید. از خدمت‏گزاری که برای کاری به دَرِ خانه آمده بود سؤال کرد: «صاحب تو آزاد است یا بنده؟» خدمت‏گزار گفت: مولای من آزاد است. حضرت فرمود: «راست گفتی، اگر او بنده بود از خدا پروا می‏کرد و چنین نمی‏کرد». وقتی خادم داخل خانه شد بُشْر علت تأخیر او را جویا شد. او هم ماجرا را نقل کرد. از شنیدن ماجرا در بُشْر تحولی رخ داد. با پای برهنه بیرون دوید و خود را به حضرت موسی بن جعفر علیه ‏السلام رسانده، عذرخواهی کرد و بعد از گریه و زاری در حضور مبارک آن حضرت توبه کرد و از اعمال زشت گذشته خود پشیمان شد و بعد از این ماجرا از عابدان و زاهدان روزگار شد .

ضمانت امام کاظم(علیه السلام)

علی بن یقطین از خواصّ اصحاب امام کاظم علیه ‏السلام بود که در دستگاه خلافت هارون دارای منزلتی بس عظیم بود و شیعه بودن خود را از دیگران پنهان می‏کرد. در کتاب رجال کبیر نقل است که حضرت موسی‏بن جعفر علیه ‏السلام به او فرمودند: «یک موضوع را برای من ضامن شو تا من سه موضوع را برای تو ضمانت کنم که عبارتند از: سالم ماندن از گزند شمشیر دشمن، گرفتار نشدن به نداری، و در امان ماندن از اسارت و زندان». علی‏بن‏ابن‏یقطین گفت: آن موضوعی که من باید ضامن شوم چیست؟ حضرت فرمود: «ضمانت دهی هر وقت یکی از دوستان ما نزد تو بیاید او را اکرام کنی». علی‏بن یقطین ضامنت کرد و امام علیه ‏السلام هم ضامن آن سه موضوع شد.

امام کاظم(علیه السلام)و حکومت بر دل‏ها

هارون‏الرشید، خلیفه عبّاسی، با این که قدرتمندترین خلیفه عباسی بود از این‏که می‏دید مردم احترام فراوانی به امام کاظم علیه ‏السلام می‏کنند به شدت ناراحت بود و تمام تلاشش این بود که نفوذ معنوی امام علیه ‏السلام را خنثی کند. او از این‏که می‏شنید مردم حقوق و مالیت‏های اسلامی را مخفیانه به موسی بن جعفر علیه ‏السلام می‏پردازند و با این عمل خود در واقع حاکمیت ایشان را به رسمیّت شناخته، از حکومت عبّاسی بیزاری می‏جویند، سخت رنج می‏برد. روی همین اصل بود که روزی هارون امام علیه ‏السلام را کنار کعبه دید و به ایشان گفت: «تو همان هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی بر گزیده‏اند؟ امام فرمودند: «اَنَا اِمامُ القُلُوبِ و اَنْتَ اِمامُ الجُسُوم؛ من بر دل‏های مردم حکومت می‏کنم و تو بر تن‏ها».

معنی جواد از نظر امام کاظم(علیه السلام)

مردی از امام کاظم علیه ‏السلام معنی جواد را پرسید ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر منظور تو از بنده جواد، است باید بدانی که جواد کسی است که هرچه از جانب خدا بر او واجب است ادا کند و بخیل کسی است که تکلیف الهی را ادا نکند، و اگر مقصود تو جواد بودن خداست باید بدانی که خداوند چه ببخشد و چه دریغ کند جواد است؛ چون اگر ببخشد چیزی را بخشیده که از آن تو نبوده است و اگر هم دریغ ورزد، آنی را دریغ کرده که از آنِ تو نبوده است».

دست‏گیری حضرت از مستمندان

آن حضرت تهی‏دستان مدینه را شناسایی می‏کرد و شبانه برای آنان پول و چیزهای دیگر می‏برد و آنان نمی‏دانستند که این پول‏ها از جانب کیست.

بررسی زندگانی علمی موسی بن جعفر علیه ‏السلام

بلندای دانش

یکی از محورهای اساسی و از سترگ‏ترین پشتوانه‏های امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راه‏های نابودی رهایی می‏یابد. شخصیت علمی امام کاظم علیه ‏السلام از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظره‏های علمی، پاسخ‏گویی به شبهه‏های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته، نمونه‏های برجسته‏ای از جایگاه والای علمی امام کاظم علیه ‏السلام است. او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می‏ماندند، حل می‏کرد. گنجینه‏ای پایان‏ناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. بسیاری از ساده‏اندیشان به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره‏های علمی تشکیل می‏دادند، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمره‏ای نمی‏دیدند. از این رو، به بلندی مقام او اعتراف می‏کنند و سر تسلیم فرود می‏آورند.

آیت پیشوایان

«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام کاظم علیه ‏السلام که به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای کسب فیض و بهره‏مندی از بیکران دانش ائمه علیهم‏السلام نزد ایشان شرفیاب می‏شد. خود می‏گوید: روزی نزد امام صادق علیه ‏السلام رفته و پرسیدم: «[پس از شما [عهده‏دار امر امامت چه کسی خواهد بود؟» امام فرمود: «از جمله نشانه‏های فردی که پیشوا و امام مسلمانان می‏شود، این است که به سرگرمی نمی‏پردازد و دل مشغول بازیچه نمی‏شود و از کارهای بیهوده پرهیز می‏نماید». در همین حین فرزند او، موسی بن جعفر علیه ‏السلام وارد خانه شد، در حالی که همراه خود بزغاله‏ای داشت. من به او نگریستم و تعجب کردم که چگونه این رفتار او با سخن امام صادق علیه ‏السلام سازگاری می‏یابد. کمی دقت کردم. دیدم او به بزغاله چنین می‏گوید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» از دانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق علیه ‏السلام او را در آغوش کشید و فرمود:« پدر و مادرم به فدایت که به سرگرمی و بیهودگی نمی‏پردازی».

پاسخی دانشورانه

«ابو حنیفه» آهنگ سفر حج نمود و پس از پایان حج برای دیدار با امام صادق علیه ‏السلام و به جهت برخی مذاکرات علمی عازم مدینه شد. چون به مدینه رسید، به منزل امام رفت و در سراچه خانه اندکی درنگ نمود تا امام او را به حضور بپذیرد. روی سکوی دهلیز نشست. در همین حین کودکی را دید. ابوحنیفه از او پرسید: «در شهر شما اگر کسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، کجا می‏رود؟» کودک، عالمانه پاسخی جامع و کامل به او داد. ابوحنیفه با شگفتی از او پرسید:« نامت چیست؟» کودک پاسخ داد: «من موسی بن جعفر علیه ‏السلام هستم».

کودک بزرگ

«ابوحنیفه»، روزی به خانه امام صادق علیه ‏السلام رفت. امام کاظم علیه ‏السلام در آن زمان سن کمی داشت. ابوحنیفه تصمیم گرفت برخی از سئوالات خود را از او بپرسد. به همین دلیل گفت: «گناه از سوی کیست؟ خدا یا بنده خدا؟» امام کاظم علیه ‏السلام فرمود:«... اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته‏ایم که او سزاوار آن نیست که بنده خویش را به گناه مرتکب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست که شریک قدرتمند بر شریک ناتوان خویش ستم روا دارد، یا این که بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد که بنابر عفو و گذشت بیکران خود عمل کرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است». ابوحنیفه، پاسخ کامل سؤالش را از دانشمندی به ظاهر کوچک، دریافت کرد و به خانه‏اش بازگشت.

شکوفه‏ای بر شاخسار وحی

امام صادق علیه ‏السلام ، امام کاظم علیه ‏السلام را در اوان کودکی، برای تحصیل، به مکتب خانه‏ای فرستاد. انگیزه امام از این کار، تحصیل فردی امام کاظم علیه ‏السلام نبوده؛ چراکه در آن دوره هیچ کس جز امام صادق علیه ‏السلام نمی‏توانست چیزی بر اندوخته علمی آن کودک فرزانه بیفزاید. شاید این کار امام صادق علیه ‏السلام به انگیزه تشویق دیگر کودکان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه‏هایی چنین بوده است. امام کاظم علیه ‏السلام می‏فرماید: روزی از مکتب خانه به سوی منزل بازمی‏گشتم، به خانه رسیدم و لوحی که با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: «فرزندم بنویس: از زشت گویی و زشت کاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مکن.» آن گاه به من فرمود:«حال این بیت شعر را که گفتم، تو کامل کن». من بیت شعر را این گونه کامل کردم: «و هر کس را سزاوار احسان یافتی، [بر نیکی‏ات به او [بیفزا». پاسخ‏های دیگر فرزند به سؤال‏های پدر بزرگوارش، تحسین ایشان را به دنبال داشت.

نوح آل محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و سلم

یکی از نزدیکان امام صادق علیه ‏السلام به نام «فیض بن مختار» می‏گوید: به منزل امام رفتم. پس از اندکی موسی بن جعفر علیه ‏السلام که نوجوانی بود، وارد شد و سلام کرد. به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم. امام صادق علیه ‏السلام با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد و با تبسمی ملیح فرمود: «شما شیعیان ما به سان کشتی‏ای هستید و این نوجوان که تو به او محبت نشان دادی، کشتیبان شما می‏باشد». مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسک حج به مکه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سکه‏ای را که همراه داشتم، توسط شخصی برای امام فرستادم و به او گفتم که هزار سکه آن را از سوی من به امام صادق علیه ‏السلام و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام کاظم علیه ‏السلام بدهد. پس از مدتی امام را زیارت کردم. امام صادق علیه ‏السلام به من فرمود:«آیا مرا با فرزندم موسی برابر می‏دانی؟ [که در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی]» عرض کردم: «مولای من! من این کار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم [که فرمودید: شما کشتی نشین و او کشتیبان شیعیان است]». امام به نشانه تأیید سری تکان داد و فرمود: «آری، اما به خدا سوگند من این کار را نکردم، بلکه این پروردگار بزرگ است که چنین مقام شامخی به او داده است.»

محرم راز

«ابابصیر» روزی از امام کاظم علیه ‏السلام پرسیدند: امام را چگونه می‏توان شناخت؟ امام فرمود: «امام را از چند راه می‏توان شناخت؛ نخست این که امامت او توسط امام پیشین تصریح شده باشد. دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه‏ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن شروع کند و آن مسئله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم همه زبان‏ها را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می‏گویند، به همان زبان پاسخ دهد». سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنی دار فرمود:«پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانه‏ها را خواهی دید!» در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی کرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت‏زده شد. امام رو به ابابصیر کرد و فرمود: «ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هریک از گروه‏های مردم را بداند و نه تنها زبان آن‏ها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی می‏داند.»

جلوه گیتی فروز دانش

امام کاظم علیه ‏السلام در مجلسی با فردی سخن می‏گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. «اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت: «آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می‏داند.» در همین افکار غوطه می‏خورد که متوجه شد امام با تندی به او می‏نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می‏دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی که امام به دانستن آن از هر کسی شایسته‏تر است؟!». سپس در مورد آینده خود او، زمان مرگ وی و اختلاف بازماندگانش خبرهایی به اسحاق داد.
اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته‏های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می‏گرفتند و در راه‏های غیر مشروع هزینه می‏نمودند، اما انجام کارشان به بدبختی افتاد.

پاسخ فراخور پرسشگر

فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسئله‏ای علمی محضر امام کاظم علیه ‏السلام رسید و پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آن جا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! من در قبال تو فکر نمی‏کنم که صلاحیت وارد شدن به این بحث‏ها را داشته باشی». ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». امام وقتی از ماجرا باخبر شد، چنین پاسخ داد: «کفر مقدم بر شرک است ؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافرین بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات ربوبیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»

سترگ چون کوه

دانشور مزدور، «نفیع انصاری» قصد داشت ابهت و شکوه امام کاظم علیه ‏السلام را نزد درباریان فرو ریزد. وقتی امام موسی کاظم علیه ‏السلام از کاخ هارون بیرون آمد، نفیع جلو رفته و افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی کرد و با اطمینان فرمود: «اگر نسبم را می‏خواهی، من فرزند محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله  دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح ‏الله و پور ابراهیم خلیل ‏الله هستم. اگر می‏خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می‏خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را ردکن!» نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می‏دید، در حالی که دستش می‏لرزید و چهره‏اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

در کلام بزرگان

شیخ مفید درباره امام موسی کاظم علیه ‏السلام می‏گوید: «ابوالحسن موسی، عابدترین، سخی‏ترین و با شخصیت‏ترین اهلِ زمان خودبود». شیخ طبرسی می‏نویسد:«آن حضرت حافظ‏ترین مردم نسبت به کتاب خدا بود... و مردم مدینه، او را زینت کوشندگان در عبادت خدامی نامیدند».
ابن ابی الحدید درباره آن حضرت می‏گوید: «فقاهت، دیانت، عبادت، بردباری و شکیبایی، همه در آن حضرت جمع بود».
یعقوبی، تاریخ نگار مشهور، درباره وی می‏نویسد: «موسی بن جعفر، عابدترین مردم زمان خود بود».

برخوردهای سیاسی امام کاظم علیه ‏السلام

دورانی که امام کاظم علیه ‏السلام در آن زندگی می‏کرد، با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حاکمان عباسی هم زمان بود. فشار سیاسیِ عباسیان در دوره‏ای آغاز شد که پیش از آن، امام باقر و صادق علیهماالسلام با تربیت شاگردان فراوان، جنبشی عظیم در میان شیعه پدید آورده بودند. رسالت امام کاظم علیه ‏السلام در این دوره آن بود که در این جنبش، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار سازد. طبعا عباسیان نمی‏توانستند تشکّلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند و این، مهم‏ترین عاملی بود که آن‏ها را وادار کرد امام را تحت فشار بگذارند.

حرکت سیاسی امام بر ضد هارون

ابن اثیر می‏گوید: هارون که در رمضان سال 179 به قصد عمره به مکه می‏رفت، سر راه خود در مدینه، وارد روضه رسول خدا شد و برای جلب توجه مردم و به رخ کشیدن رابطه نسبی خویش با رسول خدا به پیامبر چنین سلام داد: «سلام بر تو ای رسول خدا؛ ای پسرعمو». دراین هنگام موسی‏بن جعفر علیه ‏السلام که آنجا حاضر بود، خطاب به رسول خدا گفت: «سلام بر تو ای پدر». با شنیدن این سخن، رنگ از رخسار هارون پرید. پس از آن بود که دستور توقیف آن حضرت را صادر کرد. زندانی شدن امام پس از آن، نشان می‏دهد که این، حرکتی سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم علیه ‏السلام خطراتی را برای هارون در برداشت که در نهایت، به زندانی شدن امام انجامید. 

مبارزه منفی

مبارزه منفی، مبارزه‏ای است که گرچه در قالب نقشه‏های براندازی نیست، بر عدم مشروعیت نظام حاکم تأکید کرده و می‏کوشد تا اعتماد مردم را به شخصیتی سست کند. نکته مهم در مبارزه منفی، عدم همکاری است؛ امری که به خودیِ خود مشروعیت نداشتن هیئت حاکم را نشان می‏دهد. شیوع چنین نگرشی راجع به یک حکومت در میان مردم، خطر عمده‏ای برای آن به شمار می‏رود؛ زیرا با عدم اعتقاد مردم به مشروعیت حکومت، هر زمان ممکن است جنبشی برای براندازی آن ایجاد شده و مردم به آن جنبش بپیوندند. امام کاظم علیه ‏السلام نیز از این شیوه در برخورد با دستگاه عباسی بهره جست. 

مبارزه با عالمان خودفروخته

مبارزه با علمای خودفروخته‏ای که خود را در خدمت دربار عباسی قرار داده بودند، نمونه‏ای دیگر از مبارزات امام کاظم علیه ‏السلام با دستگاه ستم عباسی است.وجود این افراد در دستگاه خلافت، مشروعیت آن را از نظر عوام تضمین می‏کرد. به همین دلیل در دستگاه خلافت، چنین افرادی از محبوبیت فراوانی برخوردار بودند. امام کاظم علیه ‏السلام در مورد این افراد روایتی از رسول خدا علیه ‏السلام نقل می‏کند و می‏فرماید: فقها تا هنگامی که خود را به دنیا نفروخته‏اند، اُمنای پیامبران‏اند. سؤال شد: چگونه در دنیا داخل می‏شوند؟ حضرت فرمود: هنگامی که از حاکمان [ستمکار] پیروی کنند، در این زمان بر دین خود از آنان بترسید.

امام کاظم علیه ‏السلام و مباحث کلامی و فکری

مذهب اعتزال

از شمار مذاهب اسلامی که در اواخر قرن اول هجری پیدا شد و پس از آن هم سهم عمده‏ای در درگیری‏های فکری جامعه اسلامی داشت، مذهب اعتزال بود. اصل اساسی این مذهب، توجیه مسائل دین در سایه عقل بود که افراط در این زمینه، نتایج مطلوبی به همراه نداشت و باعث شده بود گاهی صفات متضاد به خدا نسبت داده و گاه برخی از صفاتی که به تصریح قرآنْ خدا متصف به آن‏هاست، از حضرت باری تعالی سلب کنند. امام کاظم علیه ‏السلام مبارزه با کژاندیشی‏های این گروه را، در برنامه خویش قرار دادند.

اهل حدیث

در زمان امام کاظم علیه ‏السلام گروه‏هایی از اهل حدیث بودند که گرفتار احادیث جعلی فراوانی شده، در مسئله توحید هم، گرفتار شبهه‏ها و مشکلات بسیاری بودند. طبعا راهنمایی‏های امام کاظم علیه ‏السلام می‏توانست پیروان اهل‏بیت علیهم‏السلام را از تأویل‏ها و توجیه‏های رایج نجات دهد. در روایتی آمده است که از آن حضرت درباره صفات خداوند پرسیدند، فرمود:«در مسئله توحید، از آنچه خدای تبارک و تعالی در کتاب خود ذکر کرده، پا را فراتر نگذارید که هلاک می‏شوید».

ردّ حدیث «نزول خداوند به آسمان»

یکی از روایاتی که جاعلان حدیث بدان تمسک می‏کردند، حدیث «نزول خداوند بر آسمان» بود. «ابو هریره» که در حدیث‏سازی شهرت فراوانی دارد، می‏گوید: رسول خدا فرمود: خداوند هر شب در ثُلث باقی مانده از شب، به آسمان دنیا فرود می‏آید و ندا می‏دهد: کیست مرا بخواند تا اجابتش کنم؟ کیست استغفار کند تا من او را بیامرزم؟ پذیرفتن ظاهر چنین روایتی بدین صورت، مستلزم قبول جابه جایی خداوند از مکانی به مکان دیگر است. امام کاظم علیه ‏السلام در ردّ این مسئله می‏فرماید:«خداوند فرود نمی‏آید و نیازی ندارد تا فرود آید. در نگاه او، دوری و نزدیکی برابر است؛ ولی آنان که خداوند را چنین توصیف می‏کنند، باری تعالی را بر نقص و زیادت مُتصف کرده‏اند».
در این روایت، امام کاظم علیه ‏السلام با تعبیرات دقیق، صفات خداوند را مطرح کرده، نزول خداوند به آسمان دنیا را انکار کرده است. 

تعریف‏های مختلف از ایمان

پس از جنگ جمل و صفین، مشکلی در تعریف ایمان به وجود آمد. مسلمانان در این باره سه دسته شدند، گروهی به نام خوارج گفتند: کسی که گناه کبیره مرتکب شود، از دین خارج می‏گردد و کافر است. گروهی هم با نام معتزله گفتند: کسی که گناه کبیره کند، فاسقِ غیرمؤمن و غیرمسلمان است. گروهی گفتند: شهادتین به زبان کافی است و هر کس آن را بگوید، حتی اگر مرتکب گناه کبیره شود، مسلمان است. این گروه مرجئه بودند. این نگرش در ضمن درستی، به افراط کشیده شد، تا آنجا که عمل از اساس نقش در ایمان ندارد. امام کاظم علیه ‏السلام در این باره فرمودند: «ایمان درجات و مراتبی دارد: مرتبه‏ای که در کمال تمام است؛ مرحله‏ای که کاملاً ناقص است و مرحله‏ای میانه که می‏توان بر آن افزود». در حقیقت امام کاظم علیه ‏السلام مانند امامان دیگر به حدیثی که امیرمؤمنان از حضرت رسول نقل کردند معتقد بود که: «ایمان مفهومی است متشکل از سه جزء: معرفت قبلی، اقرار زبانی و عمل خارجی».

سخنان گهربار

«زیادی غم و اندوه، موجب پیری است».
«شتاب‏زدگی از جهالت و نادانی است».
«خشم کلید هر بدی است».
«خواب خردمند، از بیداری نادان بهتر است».
«همسایه خوب بودن، تنها بی‏آزاری نیست بلکه صبر بر آزار همسایه است».
«ابراز دوستی و الفت و محبت به مردم، نشانه خرد است».

برخی وصایا و کلمات قصار امام کاظم(علیه السلام)

در تحف العقول آمده است که او به یکی از فرزندانش چنین سفارش می‏کرد: ای فرزندم، مبادا که خداوند تو را در حال ارتکاب معصیتی ببیند و مبادا تو را در جایی که فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند . خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه که باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از کم حوصلگی و تنبلی که این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم می‏کنند . 
امام کاظم (علیه السلام) در وصیتی به هشام بن حکم می‏فرمایند: ای هشام، اگر در دستت گردویی بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو که برای تو سودی ندارد، زیرا تو می‏دانی آنچه در دست داری گردو است . و اگر در دست‏خود گوهری داشتی و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمی‏رساند، زیرا تو می‏دانی که گوهر داری . ای هشام، ملایمت را پیشه کن که ملایمت‏خوش یمن، و خشونت و بد رفتاری نحس و شوم است و نیکی و خلق نیکو، خانه را آباد و روزی را زیاد می‏کند که خدای فرموده است: پاداش نیکی، نیکی است همه مردم - چه مؤمن و چه کافر - مشمول این قاعده‏اند . هر کس به تو نیکی کرد بر تو است که کار او را جبران کنی و اگر همان‏گونه که درباره‏ات احسان کرده‏اند احسان کنی، کاری نکرده‏ای، بلکه فضل، از آن کسی است که ابتدائا احسان کند . 
مؤمن همانند دو کفه ترازوست که هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتاری‏اش فزونی گیرد . 
حسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلکه صبر بر آزار همسایه است . برتری فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برتری خورشید بر سایر ستارگان است . و نیز فرمود: روز قیامت منادی ندا می‏دهد: هر کس که بر خداوند حقی دارد برخیزد، تنها، کسی که برمی‏خیزد شخصی با گذشت و مصلح است که پاداش او با خداست . پس فرمود: بخشنده و خوش‏خو در حمایت‏خداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهی می‏کند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حسن خلق سفارش می‏کرد تا وفات یافت . 

درس‏هایى آموزنده از زندگانى امام كاظم )علیه ‏السلام)

امام‏نیكو سیرتان

گاه آدمى پاسخ یك بدى را با مهربانى مى‏دهد و این پاسخ مهرورزانه او سبب تغییر رویه طرف مقابل مى‏شود. امام كاظم «علیه ‏السلام» را به دلیل این ویژگى به چنین لقبى خوانده‏اند. در مدینه مردى بود كه هرگاه امام را مى‏دید زبان به دشنام مى‏گشود. روزى امام به همراه یاران خویش از كنار مزرعه او مى‏گذشتند كه او مثل همیشه، ناسزاگویى را آغاز كرد. یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با این كار مخالفت كرد و آنان را از انجام چنین كارى بازداشت. روز دیگرى امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه‏اش ملاقات كند، ولى مرد عرب از كار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، ناسزا گفت.
امام نزدیك او رفت و از مركب خود پیاده شد. به مرد سلام كرد. مرد بر شدت دشنام‏هاى خود افزود. امام با خوش رویى به او فرمود: هزینه كشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یكصد دینار، امام پرسید: امید دارى چه اندازه از آن سود ببرى و برداشت كنى؟ مرد با گستاخى و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم كه چه مقدار قرار است عایدم شود. امام فرمود: من نگفتم چه سودى به تو خواهد رسید بلكه پرسیدم تو امید دارى چه مقدار سود عایدت شود؟
او كه از پرسش‏هاى امام گیج شده بود پاسخ داد: فكر مى‏كنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت كنم. در این هنگام، امام كیسه‏اى به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد به مرد داد و فرمود: این را بگیر و كشت و زرعت نیز براى خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید دارى از كشت و كارت سود ببرى، عاید تو سازد. مرد سرافكنده و بهت زده، كیسه سكه‏هاى زر را از امام گرفت و پیشانى امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست.
این درسى بزرگ براى شیعیان و پیروان ایشان است.

پیشواى مهرورزى

امام همواره دوستى و مهربانى را به دیگران سفارش مى‏نمود و آن را مایه فزونى و بركت مى‏دانست. یعقوب و دوستش شعیب نزد امام كاظم «علیه ‏السلام» آمدند تا هم خستگى سفر حج را از تن بیرون كنند و هم با امام دیدارى تازه نمایند. وارد خانه امام شدند. پس از سلام و احوالپرسى، امام رو به یعقوب كرد و فرمود: اى یعقوب! تو دیروز به مدینه آمدى و با برادر خود در فلان محل دیدار كردى، ولى با هم درگیر شدید و به همدیگر دشنام دادید. شما هرگز نباید مرتكب چنین‏عمل زشتى بشوید. ناسزا گفتن به دیگران از شیوه من و پدران من نیست و از شیعیان ما به دور است كه به یكدیگر ناسزا بگویند. اى یعقوب! به سبب این كارت مرگ بین شما فاصله مى‏اندازد. برادرت اسحاق در حین سفر پیش از آن كه به شهر و خانه و كاشانه خود برسد از دنیا خواهد رفت و تو نیز از این رفتارت پشیمان خواهى شد. خداوند عمر شما را كوتاه خواهد كرد.
یعقوب كه دست و پاى خود را گم كرده بود، پرسید: فدایت شوم! اجل من كى خواهد رسید؟ امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود، ولى به خاطر این كه تو در فلان منزلگاه به همراهت خدمت كردى و با هدیه‏اى او را خوشحال كردى خدا بیست سال بر عمر تو افزود. شعیب كه متحیرانه به گفت و گوى او و امام گوش مى‏داد پس از مدتى یعقوب را در مكه دید و حال برادرش را پرسید. او پاسخ داد همان طور كه امام فرموده بود برادرم پیش از رسیدن به خانه‏اش از دنیا رفت و در همین راه به خاك سپرده شد و هرگز خانواده خود را ندید.

میراث‏دار انبی

پیشوایان معصوم دین، میراث دار پیامبرند كه نسبت به امت خود مهربان‏ترین بود. روزى ابو حنیفه براى پرسشى به خدمت امام صادق «علیه ‏السلام» رسید. گفتند: امام خوابیده است. او نیز منتظر نشست تا امام بیدار شود. همان جا نشسته بود كه پسركى پنج یا شش ساله را دید. پرسید: این پسر بچه كیست؟ گفتند: او موسى بن جعفر «علیه ‏السلام» فرزند امام صادق «علیه ‏السلام» است. پیش خود گفت: بد نیست پرسشم را با او مطرح كنم تا ببینم پاسخ او چیست. پرسید: اى فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان خدا چیست؟ بنده آن را انجام مى‏دهد یا خدا به انجام آن رضایت مى‏دهد؟ امام كاظم «علیه ‏السلام» با متانت، چهارزانو روبه‏روى او نشست و فرمود: از سه حال خارج نیست، یا خدا آن را انجام مى‏دهد، یا بنده و یا هردو. اگر خدا انجام مى‏دهد پس چرا بنده را كیفر مى‏كند كه گناهى مرتكب نشده و این از خداى عادل و حكیم پذیرفته نیست. اگر خدا و بنده هر دو انجام بدهند، چرا شریك قوى، شریك ضعیف خود (بنده) را مجازات مى‏كند، در حالى كه خودش به او كمك كرده است. ابو حنیفه صحبت امام «علیه ‏السلام» را قطع كرد و گفت: این دو صورت محال است. امام فرمود: بلى، پس فقط یك صورت باقى مى‏ماند كه بنده خود به تنهایى گناه را انجام دهد و خود نیز مسئولیت آن را بر عهده دارد.

بخوان و بالا برو!

امام كاظم «علیه ‏السلام» توجه فراوانى به پاسخ‏گویى دقیق به مسائل اطرافیان داشت و با نهایت دقت و حوصله پرسش‏هایشان را پاسخ مى‏گفت. مردى براى مطرح كردن چند پرسش نزد امام كاظم «علیه ‏السلام» آمده بود. بعد از این كه پاسخ پرسش‏هایش را شنید، امام با مهربانى از او پرسید: آیا دوست دارى كه در دنیا عمر طولانى داشته باشى؟ مرد پاسخ داد: آرى، امام فرمود: براى چه دوست دارى بیشتر در دنیا بمانى؟ پاسخ داد: براى تلاوت كردن سوره توحید. امام اندكى ساكت ماند و پس از ساعتى به او فرمود: هر یك از دوستان ما بمیرد درحالى كه تلاوت قرآن را خوب نمى‏داند، در عالم قبر (برزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن ارتقا یابد؛ زیرا بهشت به اندازه آیات قرآن است و به او گفته مى‏شود: بخوان و بالا برو. او نیز قرآن مى‏خوانَد و بالا مى‏رود.

مهربانى با غیر مسلمانان

بریهه دانشمندى مسیحى بود كه مسیحیان به سبب وجود او، بر خود مى‏بالیدند. وى چندى بود كه او نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوى رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشى فروگذار نمى‏كرد. روزى از روى اتفاق، شیعیان او را به یكى از شاگردان امام صادق «علیه ‏السلام» به نام هشام بن حكم كه استادى چیره دست در مباحث اعتقادى بود معرفى كردند. هشام در كوفه مغازه داشت. ابتدا بریهه پرسش‏هاى خود را درباره حقانیت اسلام مطرح كرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت براى او بیان كرد. او از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایى و برازندگى استادى هم دارى؟ هشام پاسخ داد: البته كه دارم! بریهه پرسید: او كیست و كجا زندگى مى‏كند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و كنار خودش نشاند و ویژگى‏هاى اخلاقى و منحصر به فرد امام صادق «علیه ‏السلام» و فرزند او را كه در مدینه مى‏زیستند را براى او گفت. او به مدینه رفت. پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام كاظم «علیه ‏السلام» را دید. امام استقبال گرمى از او كرد و با مهربانى به او فرمود: تا چه اندازه با كتاب دینت (انجیل) آشنایى دارى؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمینان دارى كه معانى آن را درست فهمیده‏اى؟ گفت: بسیار مطمئنم كه معناى آن را درست درك كرده‏ام. امام برخى كلمات انجیل را از حفظ براى بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام زمان و مكان و خستگى سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته كلام و مهرورزى امام شد كه از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گرایید. هنوز به دیدار امام صادق «علیه ‏السلام» شرفیاب نشده بود كه به وسیله فرزند او مسلمان شد.

مهربانى با بستگان

مهربانى با نزدیكان ویژگى بارز یك مؤمن است. على بن جعفر برادر امام كاظم «علیه ‏السلام» و برادر زاده امام كاظم «علیه ‏السلام» محمد بن اسماعیل به دیدن امام كاظم «علیه ‏السلام» رفتند. اندكى از مغرب گذشته بود. در زدند. امام در را گشود و با برادر خود سلام و احوالپرسى كرد. محمد نزدیك آمد و دست امام را بوسید و گفت: فدایت شوم، مرا پندى دهید. امام فرمود: به تو سفارش مى‏كنم در مورد ریختن خون من از خدا بترسى. محمد تعجب كرد. امام تا سه بار جمله خود را تكرار كرد. محمد به كنارى رفت و امام به على بن جعفر فرمود: تو همین جا بمان. سپس به داخل خانه رفت و كیسه‏اى صد دینارى به او داد و فرمود: این را به محمد بده و بگو آن را در سفر همراه داشته باشد. على كیسه را ستاند و بیرون آمد. ولى امام دوباره پیش از بیرون رفتن او را صدا زد و صد دینار دیگر به او داد و فرمود: این كیسه را هم به او بده. به امام گفت: قربانت شوم! اگر به آنچه به او فرمودى از او مى‏ترسى پس چرا او را در این سفر یارى مى‏كنید؟
امام كه مى‏دانست محمد بن اسماعیل نزد هارون الرشید خواهد رفت و سخن چینى خواهد كرد، گفت: اگر من از قطع پیوندم با او دورى كنم اما او حق خویشى را ادا نكند و از من ببرد، خدا عمرش را كوتاه خواهد كرد، سپس كیسه بزرگى كه سه هزار درهم در آن بود آورد و فرمود: این كیسه را هم به او بده. على خداحافظى كرد. در راه بازگشت كیسه صد دینارى را به او داد و گفت كه آن را امام داده است. او بسیار خوشحال شد و امام را دعا كرد. كیسه دوم و سوم را هم به او داد و شادمانى او بیشتر گردید و امام را فراوان دعا نمود. او با على بن جعفر خداحافظى كرد و به بغداد رفت. پس از مدتى درنگ در بغداد سرانجام فریب خورد و نزد هارون الرشید بدگویى امام را كرد و حتى هارون الرشید را امیر المؤمنین نامید. هارون الرشید از خوش خدمتى محمد بن اسماعیل خرسند شد و صد هزار درهم براى او فرستاد. ولى پروردگار او را به بیمارى سختى دچار كرد و در نتیجه آن بیمارى او را هلاك گردانید و نتوانست از هدیه هارون الرشید بهره‏مند شود.

پیش‏بینى اعجازآمیز

پیشوایان شیعه نسبت به پیروان خود بسیار دلسوز بودند و همواره آنان را از گزند خطرها حفظ مى‏كردند. روزى هارون الرشید، به على بن یقطین خلعت زربافتى هدیه داد. او روز بعد، آن خلعت را به همراه مقدارى پول كه خمس اموالش بود نزد مولاى خود امام كاظم «علیه ‏السلام» فرستاد. امام پول را پذیرفت، ولى دستور داد خلعت زربافت را به او بازگردانند و نامه‏اى برایش نوشت و در آن تأكید كرد كه خلعت را نزد خود نگه دارد و آن را به كسى ندهد؛ زیرا به زودى سخت به آن نیازمند مى‏شود. او علت باز پس گرداندن خلعت را نفهمید. چند روزى گذشت و على بن یقطین بر یكى از زیردستان خود خشم گرفت و او را از كار بركنار كرد. آن فرد نیز كینه او را به دل گرفت و چون از رابطه او با امام كاظم «علیه ‏السلام» و دوستدارى او نسبت به ایشان با اطلاع بود، نزد هارون الرشید رفت و نزد او از على بن یقطین بدگویى كرد. وى به هارون الرشید گفت: على بن یقطین، موسى بن جعفر «علیه ‏السلام» را پیشواى خود مى‏داند و هر سال خمس اموال خود را به ایشان مى‏دهد؛ حتى خلعتى را كه شما به او داده بودید، براى موسى بن جعفر «علیه ‏السلام» فرستاده است.
هارون الرشید بسیار خشمگین شد و گفت: اگر آنچه گفتى درست باشد، على بن یقطین را خواهم كشت. همان لحظه دستور داد على را به دربار بیاورند. به محض ورود على بن یقطین هارون الرشید سر او فریاد كشید: خلعتى را كه به تو دادم چه كار كردى؟ على بن یقطین كه هنوز از ماجرا بى اطلاع بود گفت: آن نزد خودم هست. هارون كه باور نمى‏كرد، گفت: اكنون باید آن را نزد من بیاورى. على بن یقطین با چند تن از غلامان هارون الرشید به خانه رفت و آن را باز پس آورد. هارون الرشید خنده‏اى كرد و گفت: خلعت را سر جایش بگذار! من هرگز حرف سخن چینان را درباره تو نخواهم پذیرفت. على بن یقطین تازه متوجه شد كه امام خلعت را براى چه باز گردانیده است. آن گاه مرد سخن‏چین را فرا خواند و دستور داد در حضور على بن یقطین او را هزار تازیانه بزنند. او پانصد تازیانه بیشتر نخورده بود كه زیر ضربات سهمگین آن جان داد، و هارون الرشید از على بن یقطین معذرت خواست و او را با هدایایى به منزل فرستاد.

پندى سترگ

اسلام كسانى را كه براى رفع مشكلات دیگران تلاش مى‏كنند پاس داشته و آنان را ستوده است. محمد بن ابى عمیر از پارسایان روزگار و از شاگردان برجسته امام كاظم «علیه ‏السلام» و پیشه‏اش پارچه فروشى بود. روزى به یكى از برادران مؤمن خویش ده هزار درهم قرض داد، ولى آن مؤمن رفته رفته فقیر و ورشكسته شد. وقتى كه هنگام پس دادن قرضش به محمد فرا رسید، خانه خود را فروخت و ده هزار درهم تهیه كرد و آن را به خانه محمد برد. در زد، ابن ابى عمیر بیرون آمد و وى سكه‏ها را به او داد. ابن ابى عمیر از او پرسید: این سكه‏ها را از كجا آورده‏اى؟ آیا ارثى به تو رسیده است؟ پاسخ داد: خیر! گفت: آیا كسى آن را به تو بخشیده است؟ پاسخ داد: نه! بلكه خانه‏ام را فروخته‏ام تا قرض خویش را ادا كنم. محمد گفت: از مولاى خویش شنیده‏ام كه بر فرد لازم نیست كه به خاطر بدهكارى خانه‏اش را بفروشد. این پول را بگیر كه من نیازى به آن ندارم. به خدا سوگند اگر چه اكنون نیازمند یك درهم هستم، ولى این پول را از تو هرگز نمى‏گیرم. گفته امام سبب شد تا او كه از وضعیت مالى برادر مؤمن خویش آگاه بود، اجازه ندهد وى براى رفع مشكل خود خانواده‏اش را بى‏سرپناه سازد و باز گرداندن سكه‏ها مشكل او را حل كرد.

ارزش شاد كردن مؤمن

كمك به مظلوم تا بدان جا نزد خداوند ارزش دارد كه حتى اگر فرد به انگیزه خدمت به مؤمن، با دستگاه ظلم ارتباط داشته باشد ولى به مؤمنى كمك كند، سزاست.
زیاد بن ابى سلمة از دوستداران امام كاظم «علیه ‏السلام» بود، ولى با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزى امام او را دید و از او پرسید: شنیده‏ام تو براى هارون الرشید كار مى‏كنى و با آنان همكارى دارى؟! گفت: بله سرورم! امام پرسید: چرا؟ عرض كرد: مولاى من! من تهیدستى آبرومندم. مجبورم براى تأمین نیازهاى خانواده‏ام كار كنم. امام با چهره‏اى عبوس گفت: اما اگر من از بلندى بیفتم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است كه عهده‏دار كارى از كارهاى ظالمان شوم یا گامى بر روى فرش‏هاى آنان گذارم، مگردر یك صورت. مى‏دانى آن در چه صورتى است؟ گفت: نه فدایت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همكارى نمى‏كنم مگر آن كه یا غمى را از دل مؤمنى با رفع مشكلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتى را از چهره‏اش بزدایم. اى زیاد! بدان پروردگار كمترین كارى كه با یاوران ظالمان انجام مى‏دهد این است كه آنان را در تابوتى از آتش قرار مى‏دهد تا روز حساب باز رسد. اى زیاد! هرگاه عهده‏دار شغلى از شغل‏هاى این ظالمان شدى، به برادرانت نیكى كن تا كفاره این كارت باشد. وقتى قدرتى به دست آوردى بدان خداى تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان كه نیكى‏هاى تو مى‏گذرد و ممكن است دیگران آن را فراموش كند، ولى در نزد خدا و براى روز قیامت تو باقى خواهد ماند.

خشنودى خدا و اهل‏بیت (علیهم‏السلام)

چه بسیار كارهایى كه انسان مى‏پندارد نادرست است اما راهنمایى یك رهبر فرزانه سبب تغییر نگرش او مى‏شود. على بن یقطین بارها نزد مولاى خود امام كاظم «علیه ‏السلام» آمده بود تا همكارى خود را با دستگاه حكومتى قطع كند، ولى امام به او اجازه نمى‏داد؛ زیرا مى‏دانست كه او از دوستداران راستین اهل‏بیت پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله» است. بار دیگر خدمت امام خویش آمد و اجازه خواست كه دیگر به دربار هارون الرشید نرود و استعفا بدهد. امام با مهربانى به او فرمود: این كار را مكن! ما به تو علاقه داریم. اشتغال تو در دربار خلیفه وسیله راحتى برادران دینى توست. امید است كه خداوند ناراحتى‏ها را به وسیله تو برطرف كند و آتش دشمنى و توطئه آنان را خاموش سازد. او كه نمى‏خواست سخن امام را قطع كند، سراپا گوش شده بود. امام به او فرمود: بدان كه كفاره خدمت در دربار ظالمان، گرفتن حق محرومان است. تو چیزى را براى من ضمانت كن، من در مقابل سه چیز را ضمانت مى‏كنم. تو قول بده كه هر وقت یكى از مؤمنان به تو مراجعه كرد، هر حاجتى داشت برآورده كنى و حق او را بستانى و با احترام با وى برخورد كنى من نیز ضمانت مى‏كنم كه هیچ وقت زندانى نشوى، هرگز با شمشیر دشمن كشته نشوى و هیچ وقت به فقر و تنگدستى گرفتار نیایى. بدان هر كس حق مظلومى را بگیرد و دل او را شاد كند اول خدا، دوم پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله وسلم» و سوم همه ما امامان را خشنود كرده است.

دعا براى شیعیان

دعا براى رفع مشكلات دوستان نشانه دوستى و محبت راستین بین آنان است. نوشته‏اند یكى از دوستان امام كاظم «علیه ‏السلام» نزد ایشان رفت تا امام برایش دعایى كند. او گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نیز در دعاى خود فراموش نكنید و براى برطرف شدن مشكلاتم دعا كنید. امام پاسخش فرمود: تو از كجا مى‏دانى كه من تو را در دعاهاى خود فراموش مى‏كنم و برایت دعا نمى‏كنم؟ حسن بن جهم با خود گفت: آن بزرگوار امام شیعیان است و دوستان و شیعیان خود را فراموش نمى‏كند. پس مرا هم كه از شیعیان اویم، فراموش نمى‏كند.
سپس گفت: نه شما مرا فراموش نمى‏كنید. امام فرمود: چگونه فهمیدى كه فراموشت نمى‏كنم؟ گفت: چون من از شیعیان و دوستداران شما هستم و مى‏دانم كه شما براى دوستان خود دعا مى‏كنید. امام پرسید: آیا غیر از این مطلب چیز دیگرى را هم مى‏دانى كه به خاطر آن دعایت كنم و فراموشت نسازم؟ گفت: خیر چیز دیگرى نمى‏دانم. امام فرمود: هرگاه خواستى بدانى كه تو در نزد من چگونه‏اى، ببین من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستى داریم تا به وسیله آن، بیشتر به یاد هم باشیم.

امام کاظم(علیه السلام) در دایره المعارف‏ها

سابقه دایره‏المعارف نویسی به قرنهای اولیه اسلام برمی‏گردد، دایره‏المعارف ازنظرمعنا مترادف با «موسوعه‏»، «جامع العلوم‏»، «دانشنامه‏» و «محیط المعارف‏»است. اینگونه کتابها بخش وسیعی از علوم و معارف و دانش بشری را فرامی‏گیرند. 
دایره المعارف که غالبا به ترتیب الفبا است از کاه تا کهکشان را دربرداشته و ذیل مدخل‏های متنوع و پراکنده با مقالات کوتاه یا بلند اصطلاحات علوم‏مختلف، عالمان و شخصیتهای مهم تاریخ و زمانها و مکانهای صاحب نام را معرفی‏می‏کند. 
بعضی از این دایره‏المعارف‏ها عمومی بوده و بعضی از آنها چون دائره‏المعارف علوم‏عقلی یا دایره‏المعارف فقه اختصاص به یک علم خاص داشته اما همه اطلاعات مربوطه‏به آن موضوع را مورد بحث قرار داده‏اند. 
تعریف دقیق و جامع دایره‏المعارف و نیز سابقه تاریخی دایره‏المعارف‏فسویسی و بیان‏انواع آنها خود احتیاج به مقاله‏ای بلند دامن دارد که فعلا از عهده این مقال‏خارج است. برخی از دایره‏المعارف‏ها عبارتند از: 
رسائل اخوان الصفا، احصاء العلوم فارابی، شفاء ابوعلی سینا، مفاتیح العلوم‏خوارزمی، جامع العلوم فخر رازی، نفایس الفنون آملی، مفتاح العلوم سکاکی،بحارالانوار علامه مجلسی، سفینه البحار، دایره المعارف اسلامیه ایران ازعبدالعزیز، لغت‏نامه دهخدا، دایره‏المعارف اعلمی، دایره‏المعارف الاسلامیه الشیعیه‏زیر نظر سید حسن امین، دایره‏المعارف الاسلامیه ترجمه عربی از متن انگلیسی،دایره‏المعارف دکتر محمود مصاحب، دایره‏المعارف تشیع، دایره‏المعارف بزرگ اسلامی،دانشنامه جهان اسلام، فرهنگ زندگینامه‏ها و ... 
ما در این مقاله شخصیت‏حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) را از نظر این کتابها بطوراجمال بررسی می‏کنیم. 
1) دایره‏المعارف تشیع، ج 2، ص‏363، این کتاب مقاله‏ای در سه ستون‏یک صفحه و نیم‏را به معرفی امام هفتم(علیه السلام) اختصاص داده است، این مقاله از نظر محتوی بسیارخوب و دقیق است اما از این جهت منبع بسیار محدود بوده و تنها از سه منبع شیعی(بحارالانوار، اعیان‏الشیعه، ارشاد) و سه منبع اهل سنت (کامل، تاریخ بغداد،سیر اعلام النبلاء) استفاده کرده است و تولد امام را دریکشنبه هفتم صفر 128یا129 دانسته و می‏گوید در سال 148 به امامت رسید و در سال‏183 وفات یافت. 
نویسنده توضیح داده است که امام به جهت کثرت زهد و عبادت به «عبد صالح‏» وبه جهت‏حلم و فروخوردن خشم و صبر بر مشکلات و آلام زمانه مشهور به «کاظم‏»گردید. امام قدی متوسط و رنگی سبزه سیر و محاسنی انبوه داشت. پس از بیان ملاقات‏هارون با امام و پیشنهاد ارجاع فدک از کلام امام علیه ‏السلام نتیجه خوبی گرفته‏است و آن اینکه مقصود امام(علیه السلام) این بود که خلافت و اداره سراسر کشور حق من است. 
علو شان و مکارم اخلاق امام توضیح داده شده و آمده است: 
«حضرتش در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی‏ضرب المثل بود، بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بی‏کران خویش تربیت‏می‏فرمود. شبها بطور ناشناس در کوچه‏های مدینه می‏گشت و به مستمندان کمک می‏کرد. 
مبلغ دویست، سیصد و چهار صد دینار در کیسه‏ها می‏گذاشت و در مدینه میان‏نیازمندان قسمت می‏کرد. صرار (کیسه‏ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگربه کسی صره‏ای می‏رسید بی‏نیاز می‏گشت. معذلک در اطاقی که نماز می‏گزارد جز بوریا ومصحف و شمشیر چیزی نبود.» 
2) بستان السیاحه از حاج زین‏العابدین شیروانی ص 548 این کتاب که‏دایره‏المعارفی از علوم و اعلام اسلامی است، زندگانی امام هفتم علیه ‏السلام را به‏همان سبک متعارف بیان کرده است. در ص 592 بحث جالبی درباره جعفر برمکی آورده ومی‏گوید: خاندان برمکی مجوسی بوده و بعد مسلمان شدند. عارفی گوید: باعث انقراض‏آل برمک عباسه نبود، بلکه چون یحیی بر هلاک «انسان کامل‏» اقدام نمود دید آنچه‏آل برمک عباسه آنچه کشید، زیرا که بر ارباب هوش پوشیده نیست که از بدو عالم تاانقراض بنی‏آدم، باری تعالی چنین مقرر نموده و بر این‏نمط مقدر فرموده که چون‏انقراض خواهد سپری جوید صاحب آن دولت‏با انسان کامل طریقه ستیزه پوید، زیرا که‏هیچ دولتی منقرض نگردید و آفتاب اقبال هیچ ذی‏شوکتی بمغرب زوال نرسیده مگر آنکه‏آن صاحب دولت‏یکی از نفوس زکیه را به قتل آورده و یا آنکه به اخراج و اهانت اوامر کرده یا آنکه بر قتل و اذیت او راضی بوده. 
چون خدا خواهد که پرده کس درد میلش اندر طعنه پاکان برد. هیچ قومی هلاک نشده مگر آنکه در افکار انبیاء و اولیاء دم زده، هیچ شخصی خسرالدنیا و الاخره نگشته مگر آنکه تخم عداوت اولیاء در زمین دل خود کشته. 
تا دل مرد ندا نامد بدرد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد. سپس چندین سلسله ازحکومت‏هارا ذکر کرده که بر اثر اذیت انسان کامل نابودگشته‏اند. 
3) الاعلام زرکلی ج‏7، ص 721، این کتاب کمتر از یک ستون را به معرفی امام‏هفتم(علیه السلام) اختصاص داده و به علم و عبادت امام اشاره کرده است اما سخنی از احادیث‏فراوان امام(علیه السلام) عنوان نکرده است. یکی از اشکالات اساسی بحث این کتاب آن است که‏برای معرفی امام هفتم(علیه السلام) از منابع شیعی استفاده نکرده است. 
4) تاریخ الاسلام ذهبی ج 12، ص 11 تنها یک سطر به امام‏اختصاص داده و وفات امام‏را در سال‏183 می‏داند. 
5) تاریخ بغداد ج‏13 ، ص‏27 ، ش‏6987 مولف این کتاب با آنکه از اهل سنت است‏فصل مفصلی درباره امام هفتم(علیه السلام) بیان کرده، عبارتها و سجده‏های طولانی امام و نیزانفاق و صدقات آن حضرت را بخوبی بیان کرده است. در ص 31 گوید: مدتی که امام‏نزد سندی شاهک محبوس بود خواهر سندی درخواست کرد که متولی حبس امام باشد، وچون زن متدینی بود در زندان امام را خدمت می‏نمود. 
6) یکی از مهمترین دایره‏المعارف‏های علوم شیعه «بحارالانوار» است که تقریباهمه موضوعات و مدخل‏های علوم مختلف شیعی را بحث کرده است. این کتاب بزرگترین‏دایره‏المعارف در نوع خود بشمار می‏رود. جلد 48 این کتاب به امام کاظم(علیه السلام) اختصاص‏دارد. 
این کتاب دارای دوازده باب و 290 صفحه است که تاریخ و احوال امام رابه طور مفصل بیان کرده است. در پایان این کتاب مصحح محترم آن سه باب درباره‏برادران و خواهران امام و فرزندان و حرم مطهر کاظمین(علیهماالسلام) آورده است. 
ضمنا ص 290 این کتاب به حضرت ستی فاطمه معصومه(علیهاالسلام) اختصاص دارد. 
7) سفینه‏البحار ج‏7 ، ص 460 ذیل ماده «و س ی‏» شرح حال امام هفتم‏علیه ‏السلام را ذکر کرده است. آنچه به عنوان زندگی و شرح مکارم اخلاق امام اینجاذکر شده است همه را از بحارالانوار نقل نموده و تنها چیزی که افزون بر آن دارداین است که سبب شهادت امام(علیه السلام) را از کتاب «الدارالنظیم‏» نقل کرده و گوید: یحیی بن خالد خرما و ریحان مسموم را به امام خورانید، ضمنا شرح حال شاه‏چراغ‏احمد بن موسی و حسین بن موسی بن جعفر(علیه السلام) را از کتاب شدالازار نقل کرده است. 
8) لغت‏نامه دهخدا، جزوه اول حرف کاف جلد 34 از تجلید 50 جلدی ص 204 هفت‏ستون‏درباره امام هفتم علیه ‏السلام دارد. در این کتاب پس از نقل عبارت مفصلی از«حبیب‏السیر» گوید: «در تاریخ گزیده مسطور است که به عقیده بعضی از شیعه سرب‏در حلقوم آن امام معصوم ریختند و بدست‏بی‏شرمی رشته عمر عزیزش را بگسیختند». وچند حکایت نیز که بیان‏کننده فضایل آن حضرت است نقل نموده است. 
9) دایره‏المعارف القرن العشرین از محمد فرید وجدی، ج 8 ، ص‏139 ذیل ماده‏کاظم کلمات خطیب بغدادی را از تاریخ بغداد و مروج‏الذهب مسعودی درباره اخلاق وسخاوت امام نقل کرده است. پس از آن خوابی را نقل می‏کند که امام(علیه السلام) دعای نجات‏از زندان را از پیامبر فرا گرفت. سپس گوید احادیث و سخنان زیادی از این امام‏نقل شده است. قبر امام در بغداد مشهور و حرم بزرگی داشته که مورد توجه و زیارت‏مردم است. 
10) اعیان الشیعه، ج 2 ، ص 5. این کتاب که دایره‏المعارف اعلام شیعه است‏بحث‏خوبی و جامعی درباره امام هفتم علیه ‏السلام دارد. در این کتاب پس از بیان شرح‏امام و القاب و کنیه‏های حضرت و نام فرزندان امام اخلاق حسنه امام و مناقب وفضایل او را ذکر کرده و نمونه‏هایی از علم، حلم، تواضع، مکارم اخلاق، شدت ترس ازخدا، کرم، سخاوت، و زیاد صدقه دادن این امام را به همراه نمونه‏های تاریخی بیان‏کرده است. 
اخبار و برخوردهای امام با هارون‏الرشید و نیز توضیح مفصل کیفیت‏شهادت امام ازدیگر بحث‏های این کتاب است. همچنانکه در این کتاب کلمات قصار امام و تعدادی ازحکمتها و پندهای آن حضرت بیان شده است. ضمنا جالب توجه است که بدانیم امروزه لقب «باب‏الحوائج‏» از لقب‏های خود امام‏هفتم(علیه السلام) بشمار می‏رود ولی آنگونه که از کلام سید محسن امین در این کتاب بدست‏می‏آید لقب «باب‏الحوائج‏» نام مکان قبر امام علیه ‏السلام است زیرا امام را درمکانی دفن کردند که به باب‏التبن شهرت داشت ولی پس از دفن امام در آن مکان چون‏مردم حاجت‏های خود را نزد آن قبر مطهر برآورده می‏یافتند آن مکان باب‏التبن راباب‏الحوائج لقب دادند. 
در پایان باز ذکر این نکته لازم است که شرح حال امام(علیه السلام) در کتابهای زیادی چون‏«تاریخ ابن خلدون‏»، «البدایه و النهایه‏»، «میزان الاعتدال‏» و ... آمده‏است که اینها را نمی‏توان داخل عنوان دایره‏المعارف نمود و لذا چون از عنوان‏مقاله خارج بودند به ذکر آنها نپرداختیم. 
از طرف دیگر اکثر کتابهایی که قبلا اشاره شد و نام دایره‏المعارف بر آنها صدق‏می‏نمود یا اصلا شرح حال امام هفتم(علیه السلام) را ندارند و یا آنکه چون هنوز آنها تکمیل‏نشده‏اند به این بحث نپرداخته‏اند. لازم به ذکر است که بعضی از این دایره‏المعارف‏ها اصلا به بخش اعلام نپرداخته‏اندمثل دایره‏المعارف سید حسن امینی و بعضی از آنها هنوز کامل نشده و لذا مدخلی‏درباره امام هفتم(علیه السلام) ندارند چون سه کتاب اخیر، و بعضی از آنها تنها به مباحث‏علوم پرداخته یا توجهی به امامان شیعه و مذهب اهل بیت(علیهم‏السلام) ننموده‏اندمثل دایره‏المعارف الاسلامیه. ضمنا بعضی از کتابهایی که در این مقاله عنوان‏شده‏اند طبق بعضی از تحریفها می‏توان آنها را دایره‏المعارف نامید و اطلاق‏دایره‏المعارف بر آنها مورد اتفاق نیست. 

 

منابع
منتهی‌الآمال، شیخ عباس قمی
زندگانی امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، عقیقی بخشایشی
سیره ائمه اثنی عشر، هاشم معروف الحسینی 
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه اشارات
ماهنامه یاس
ماهنامه کوثر

 

برگرفته از سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان