بسم الله الرحمن الرحیم

وصیّتنامه

"و لاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"

گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده اند و در پیش پروردگارشان روزی می خورند.

 

درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر شهیدان صدر اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی و درود بیکران بر رزمندگان جان بر کف جبهه های جنگ که با ایثار خون خود درخت انقلاب اسلامی را آبیاری می‌کنند تا اینکه درخت انقلاب هرچه بیشتر شاخ و برگ در بر گیرد و از سایه اش تمام مستضعفین جهان استفاده خیری ببرند و بنده برای رضای خدا و برای پیاده شدن اسلام در تمام نقاط جهان به یاری خداوند متعال و برای مقدمه سازی انقلاب مهدی (عج) به دستور رهبر عظیم الشان خود امام خمینی، زندگانی و خانواده ام را ترک گفته ام تا اینکه دفاع از حریم اسلام و قرآن بر علیه کفار و بعثیون، جهادی که وظیفه هر مسلمان است، انجام داده باشم. اگر شهید شدم که وظیفه خودم را انجام داده ام (و) اگر که زنده ماندم به امید خدا در جنگ های قدس شرکت می کنم. پدر عزیز و پیر من، پدری که در زندگی خود سختی های زیادی کشیده‌ای، پدری که من تنها فرزند پسر تو بودم و دوست داشتی دامادی مرا ببینی، پدر جان! تمام این آرزوها را به خاطر اسلام و برای رضای خدا تحمل کن. به خاطر رضای خدا صبر را پیشه کن. مگر نه اینکه انسان یکبار می میرد. چه بهتر که این مردن در راه خدا باشد. پدر جان اگر من رفتم تو هزاران فرزند داری که در راه پسرت قرار میگیرند و با قرار گرفتن در راه پسرت مثل این است که یاد پسرت و راهش را زنده نگه داشته اند مرا حلالم کن اگر تورا ناراحت کرده باشم مرا حلال کن که نتوانستم بخوبی عصای دستت باشم مرا حلال کن بخاطر خدا و مرا ببخش به خاطر رضای خدا انشالله که بتوانند رزمندگان راه کربلا را باز کنند و تو پدر من بروی و در کنار قبر حسین به مظلومیت او گریه کنی بعد از مرگ من گریه مکن و ناراحت نباش چون من این راه را خودم انتخاب کردم و به خاطر اسلام رفتم.

   مادر پیرم! مادری که شبها برای من خیلی زحمت کشیدی و مرا با غم و درد تربیت کردی. مرا حلال کن و به خاطر اسلام و رضای خدا از من راضی باش و ناراحت نباش زیرا که تو مادر یک فرزند شهید هستی. در میهن ما هزاران مادر شهید وجود دارند. بر سر مزار من گریه مکن و ناراحت نباش.

   خواهر عزیزم می دانم تو خیلی دوست داشتی خانواده عزیزمان را من خوشحال کنم اما خواهر، داود رفت تا شاید راه کربلا را باز کند. داود رفت تا شاید به لقاء الله برسد. داود رفت تا شاید به خون گلوی حسین (ع) که در کربلا کسی نبود او را یاری کند به ندایش پاسخ دهد. داود رفت تا شاید بر تمام عاشقان کربلا و انقلاب اسلامی راه کربلا و مدرسه انقلاب را باز کند. داود رفت تا در کربلای ایران به یاد کربلای حسین سرباز امام زمان باشد و به شهادت برسد. تو زینب‌وار صبر پیشه کن و مانند حضرت زینب پیام آور خون من باش و برای اینکه پیام آور باشی باید بر سر مزار من ناله و گریه نکنی. تو با گریه نکردن خود و با ناراحت نبودن خود حافظ خون منی، مرا حلالم کن که به تو خیلی علاقه داشتم از من راضی باش به خاطر رضای خدا انشالله راه کربلا با خون ما و با خون هزاران شهید باز شود.

   همسر عزیزم من از تو در طول زندگی مدت پنج ماه که با تو بودم بسیار راضی بودم و بعد از مرگ من اول مرا حلال کن دوم می‌توانی بعد از من آزاد باشی و اگر خواستی می توانی ازدواج بکنی انشاالله که مرا حلال می کنی و از من راضی هستی. سخنی چند با برادران و فامیل ها دارم عزیزان راه انقلاب و اسلام را ادامه دهید. در تشیع جنازه من گریه نکنید نمی خواهم که افراد بی خدا و ضد انقلاب و بی حال زیر تابوتم را بگیرند. شما را تو را به خدا بعضی‌هایتان به خود آیید و برای اسلام فعالیت بیشتر بکنید اسلام ختم به یک هیئت داشتن نیست. اسلام بالاتر از این حرفهاست. مرا حلال کنید و از من برای رضای خدا راضی باشید چند کلامی با برادران بسیج صحبت دارم این است که برادران من افتخار می کنم قبل از اینکه یک سپاهی باشم یک بسیجی بوده ام و با همان لباس بسیج دوست دارم شهید شوم من عاشق بسیجیان هستم یک دانه خار اگر در چشم بسیجیان برود شهدا ناراحت می شوند اگر یک بسیجی دلخور شود انقلاب ضعیف می شود و از برادران سپاه می خواهم با بسیجیها بیشتر کار کنند. یک خار چشم در بسیجی مثل خاری در چشم خودم بوده است و از این برادران می خواهم حافظ خون شهدا باشند و از انقلاب حفاظت کنند. در دعاها شرکت کنند به فرمان امام گوش فرا دهند. و حامی خون شهدا باشند . خدایا اگر این کلمات را روی هم سرهم کرده ام خدایا انشاالله که این کلمات از ریا نباشد. و خدا مرا ببخشد.

 

               به امید زیارت کربلا

               بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا

             کربلا یا کربلا

 

                                                                                                          داود یعقوبیانفرد

                                                                                                                                                       چهارم تیرماه 1362